
ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

تعداد بازدید : 11
کتاب وجوه سياسي در اسماء حسني منتشر شد
کتاب «وجوه سياسي در اسماء حسني»، چهل و ششمين کتاب گروه سياست پژوهشکده نظام هاي اسلامي پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، به قلم حجت الاسلام والمسلمين دکتر بهرام دلير به چاپ رسيد. به گزارش ايکنا، اين کتاب در يک مقدمه و نُه فصل تنظيم شده است. در فصل نخست مباحث طرح شده عبارتاند از استقصاي اسماي حسني و اقسام آن، تبيين مفاهيمي همچون تعلق، تحقق، تخلق، سياست و بيان ارتباط اسماء حسني با سياست. در فصل دوم، هم گرايي و انسجام سياسي را در ذيل اسماء حسني بررسي شده و درباره ثبات مواضع سياسي و سياست با استفاده از اسماء حسني بحث شده است. فصل سوم کتاب به قدرت سياسي اسماء حسني اختصاص دارد. نتيجه بحث اين است که قدرت حقيقي، قدرت حق دانسته شده و قدرتهاي بشري مظاهر قدرت خداوندي قلمداد شدهاند، همچنين در اين فصل عزت و قهاريت و عظمت سياسي اسماء يادآوري شده است. موضوع فصل چهارم وجه معرفت و بصيرت سياسي است و شفاف بودن شهود سياسي در ذيل اسماء حسني بررسي شده است؛ در فصل پنجم نيز به حکمت سياسي اسماء حسني پرداخته شده و سياست متعالي و سلامتي سياسي برآمده از اسماء حسني تبيين شده است. فصل ششم با بحث رحمت سياسي اسماء آغاز ميشود، در اينجا مودت و کرامت و بخشش سياسي از رحمت سياسي به شمار آمده است و در ذيل هر کدام از اسماء، اسمهايي که داراي بار معنايي عناوين ياد شده هستند، ذکر شده است. در فصل هفتم وجوه حفاظت و اطلاعات سياسي و شهود و قاهر بودن اطلاعات سياسي در ذيل اسمهاي مربوط مورد بررسي قرار گرفته است. در فصل هشتم به اخلاق سياسي پرداخته شده. عدالت، وفاداري، عيبپوشي و سجاياي اخلاق سياسي از مباحث مهم اين فصل است. فصل نهم که آخرين فصل کتاب است به خلاقيت سياسي و نوآوري و باور سياسي اختصاص داده شده است.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

تعداد بازدید : 5
سند ۲۰۳۰ پر از فاجعه هاي اخلاقي است
ناصر مؤمنيان
کارشناس مسائل خانواده گفت: ضرر و پيامدهاي منفي سند ۲۰۳۰ بيش از نفع آن براي کشور است و طرفداران لاابالي گري در کشور زمينه را براي رخدادهايي مانند ماجراي اخير بسيار زشت و تاسف انگيز مدرسه غرب تهران فراهم ميکنند.
حجت الاسلام والمسلمين علي سرلک، روحاني 47 ساله، متولد اليگودرز و نام آشنا و فعال در عرصه مسائل جوانان است که صحبت هايش طرفداران زيادي در ميان نسل نوجوان و جوان دارد. او داراي مدرک سطح ۴ حوزه علميه است. از مهمترين اساتيد حجتالاسلام والمسلمين سرلک ميتوان به مقام معظم رهبري، آقايان جوادي آملي، هاشمي شاهرودي، ميرباقري، آدينه وند و علي دوست اشاره کرد. وي در زمينههاي تعليم و تربيت اسلامي، مشاوره ازدواج و خانواده با صداوسيما همکاري دارد. حجت الاسلام والمسلمين سرلک در اين گفتگو که تقديم حضورتان مي شود، به ابعاد مختلف جنايت اندوهبار اخير در يکي از مدارس منطقه ۲ تهران، سند 2030، ورود مقام معظم رهبري به ماجراي مدرسه غرب تهران و وظيفه مسئولين در اين حوزه پرداخته است؛
* ضمن تقدير و تشکر از فرصتي که با وجود مشغلههاي فراوان کاري به ما اختصاص داديد، در خصوص جنايت اندوهبار در يکي از مدارس غرب تهران توضيح بفرماييد که ريشه آن در چيست و چطور ميشود که چنين اتفاقي رخ مي دهد؟
- وقتي که بعضي از طرفداران تفکر لاابالي گري و ترويج فساد و فضاهاي جنسي، فضا را آلوده ميکنند، به صورت طبيعي بايد منتظر چنين رفتارهايي هم باشيم. کساني که فساد و آلودگي اخلاقي را ترويج ميدهند و به انواع و اقسام توجيهها از اين نوع ظرفيتها در جامعه به وجود ميآورند بايد هم منتظر باشيم يک ناظمي که بايد مواظب بچهها باشد، خودش بشود عامل خطرناکي که چنين کار زشت و غير قابل پذيرشي را انجام بدهد. به نظر من ريشه بسياري از اين جنايتها چه در حوزه مسائل اخلاقي، چه در حوزه مسائل اقتصادي مانند رشوه و ربا و اختلاس و امثال آن و چه در مسائل حوزه سياسي نظير بحثهاي جناحبازي و باندبازي و ترجيح دادن مصالح حزبي به ملي، تفکر ليبراليسم، لاابالي گري، هنجارگريزي و به واقع
اباحه گري است که متأسفانه در جامعه ما از سال ها پيش توسط کساني که بايد امين جامعه ميشدند و مسئوليتي را به عهده گرفته بودند پايهگذاري شد و اينها آثار و نتايج تفکرات آلوده و پليد است.
* در پي اين اتفاق رخ داده، امام خامنهاي به رياست قوه قضائيه دستور دادند؛ «پس از محاکمه، در اسرع وقت حدود الهي در ارتباط با متهمان اجرا شود»؛ ورود مستقيم مقام معظم رهبري به اين ماجرا چه پيامي را به دنبال دارد؟
- دو پيام از اين دستور مقام معظم رهبري را متوجه ميشويم که يکي جنبه مثبت و ديگر آن جنبه منفي است.
جنبه مثبت دستور مقام معظم رهبري اين است که رهبري به عنوان پدر جامعه و کسي که جامعه مثل خانواده او هستند، وقتي چنين اتفاق زشت و پليدي مشاهده ميشود واکنششان اين است که پدرانه وارد مسئله ميشوند و حساسيت خودشان را نشان ميدهند و توقع هم همين است. در موارد مشابه هم، مي دانيم حضرت آقا روي اينجور مسائل بسيار حساس هستند، منتها خيلي وقتها تذکرات و پيامها را عمومي و رسانهاي نميکنند و به مسئولين تذکر ميدهند. جنبه منفي ماجرا اين است که چه بسا نوع دادرسيها و اطلاع دادرسيها در قوه قضائيه به گونهاي است که حکم ميکند شخص مقام معظم رهبري در چنين مسائلي ورود کنند و تذکر بدهند. ميزان پروندهها در قوه قضائيه فراوان است و مقدار نيروي انساني و قضات که بايد به اينها رسيدگي کنند تناسبي با حجم ورودي پروندهها ندارد و خودبهخود جريان دادرسي و قضاوت اسلامي را دچار اختلالات و ضعفهايي کرده که مثل اين مورد لازم است گاهي مقام معظم رهبري تذکر بدهند، ورود کنند و نامه بنويسند. ما اميدواريم سيستم قضائي علي رغم زحماتي که قضات شريف ميکشند، اين خلأ را با تدابيري که بايد بينديشند، برطرف کنند و در مواردي مثل مدرسه غرب تهران، نياز به ورود رهبري نباشد، هرچند ورود رهبري مايه دلگرمي جامعه است.
* در پي رخداد جنايت اندوهبار در يکي از مدارس غرب تهران برخي از افراد در فضاي مجازي مطرح ميکنند که اگر سند 2030 اجرا ميشد در کشور با چنين مشکلاتي مواجه نميشديم؛ نظر جنابعالي در اين خصوص چيست؟
- من مطمئنم اکثر کساني که راجع به سند 2030 اظهارنظر ميکنند چه مخالف و چه موافق، اين سند را نخوانده اند و صرفاً در مناسبات سياسي و فضاهاي تبليغاتي، موافق و مخالف ميشوند. در سند 2030 موادي که ما مطالعه کرديم اتفاقاً در واحدهاي ترويج و مشروعيت بخشيدن به چنين فضاهايي است و البته در اين سند حرف هاي خوب و مطالب درست و صحيحي هم وجود دارد، ولي برآيند کلي به سمت آموزش مسائل جنسي نيست، بلکه به سمت تحريک مسائل فضاي جنسي و عادي سازي روابط جنسي است؛ بله ما هم معتقديم که بايد مسائل جنسي و مسائل اصلي آموزشي توسط خانوادهها و مراکز تربيتي آموزش داده شود، اما نه مانند سند 2030 که پر از فاجعههاي اخلاقي است. بنده باز هم تأکيد ميکنم آگر چه نکات مثبتي هم در سند 2030 هست، اما فاجعه هاي اخلاقي آن بيشتر است. مثلاً همجنسبازي، دقيقاً همين اتفاقي که اخيرا در مدرسه منطقه ۲ غرب تهران افتاد و همه از آن ناراحت و برآشفته شديم، جزو مواردي است که در سند 2030 بهعنوان حقوق طرف تلقي ميشود!
درست است که ما بايد آموزش به موقع جنسي را در خانوادهها و رسانه ها و مراکز آموزشي جدي بگيريم، البته آموزش جنسي مبتني بر آموزهها و حمايت ديني خودمان باشد نه مبتني بر فرهنگ ليبراليسم که خودشان به لحاظ مسائل جنسي به پايان راه رسيدهاند؛ همين بيماري ايذر که چند سالي است گريبان گير شده از طريق همين روابط ، آدمها را گرفتار کرده و ميکشد و مرگ خاموش را برايشان به وجود مي آورد. ما بايد کار اشباعي کنيم. اگر مي گوييم سند 2030 نه، با قاطعيت هم مي گوييم نه، پس بايد خودمان با روشهاي درست آموزشي مبتني بر فرهنگ ديني و ايراني، بستههاي آموزشي را در اختيار فراگيران قرار بدهيم. نکته پاياني که بايد متذکر شوم اين است که کشور ما به لحاظ رسانهاي پر از امکانات ارتباطي است، ولي سوگمندانه بايد اعتراف کنيم که بسياري از کاربران رسانه سواد رسانهاي کافي را ندارند و بسياري از اخبار و مسائل غلط فضاي رسانهاي ما را پر ميکند. به دليل اينکه سواد رسانهاي کافي نداريم، نظام حساسيت بههمخورده و در برابر يک خبر گاهي اوقات همه کشور به هم ميريزد و در برابر اخبار بسيار مهمتري ممکن است واکنشي نشان ندهند، چون متغيرهاي ديگري نظام حساسيت مان را فعال ميکنند و کنشگري را با يک نگاه رفرنس و مرجع و جايگاه ديگري تنظيم و مهندسي ميکنند. اين نکته را بايد يادآوري کنيم که تعداد زيادي از جمعيت کشور به گوشيهاي هوشمند دسترسي داشته و نياز به سواد رسانهاي دارند. اين هيجانات زودگذر نبايد مبناي بعضي از حرفهاي رسانهاي ما شود. نقل وانتقال خبرها، کامنتها، فالو و لايک کردنها فضايي است که متأسفانه عمدتاً متأثر از فضاي هيجاني است که اميدواريم برطرف شود.
* از فرصتي که در اختيار خبرگزاري حوزه قرار داديد، تشکر ميکنيم.
- سپاسگزارم، موفق باشيد.
کارشناس مسائل خانواده گفت: ضرر و پيامدهاي منفي سند ۲۰۳۰ بيش از نفع آن براي کشور است و طرفداران لاابالي گري در کشور زمينه را براي رخدادهايي مانند ماجراي اخير بسيار زشت و تاسف انگيز مدرسه غرب تهران فراهم ميکنند.
حجت الاسلام والمسلمين علي سرلک، روحاني 47 ساله، متولد اليگودرز و نام آشنا و فعال در عرصه مسائل جوانان است که صحبت هايش طرفداران زيادي در ميان نسل نوجوان و جوان دارد. او داراي مدرک سطح ۴ حوزه علميه است. از مهمترين اساتيد حجتالاسلام والمسلمين سرلک ميتوان به مقام معظم رهبري، آقايان جوادي آملي، هاشمي شاهرودي، ميرباقري، آدينه وند و علي دوست اشاره کرد. وي در زمينههاي تعليم و تربيت اسلامي، مشاوره ازدواج و خانواده با صداوسيما همکاري دارد. حجت الاسلام والمسلمين سرلک در اين گفتگو که تقديم حضورتان مي شود، به ابعاد مختلف جنايت اندوهبار اخير در يکي از مدارس منطقه ۲ تهران، سند 2030، ورود مقام معظم رهبري به ماجراي مدرسه غرب تهران و وظيفه مسئولين در اين حوزه پرداخته است؛
* ضمن تقدير و تشکر از فرصتي که با وجود مشغلههاي فراوان کاري به ما اختصاص داديد، در خصوص جنايت اندوهبار در يکي از مدارس غرب تهران توضيح بفرماييد که ريشه آن در چيست و چطور ميشود که چنين اتفاقي رخ مي دهد؟
- وقتي که بعضي از طرفداران تفکر لاابالي گري و ترويج فساد و فضاهاي جنسي، فضا را آلوده ميکنند، به صورت طبيعي بايد منتظر چنين رفتارهايي هم باشيم. کساني که فساد و آلودگي اخلاقي را ترويج ميدهند و به انواع و اقسام توجيهها از اين نوع ظرفيتها در جامعه به وجود ميآورند بايد هم منتظر باشيم يک ناظمي که بايد مواظب بچهها باشد، خودش بشود عامل خطرناکي که چنين کار زشت و غير قابل پذيرشي را انجام بدهد. به نظر من ريشه بسياري از اين جنايتها چه در حوزه مسائل اخلاقي، چه در حوزه مسائل اقتصادي مانند رشوه و ربا و اختلاس و امثال آن و چه در مسائل حوزه سياسي نظير بحثهاي جناحبازي و باندبازي و ترجيح دادن مصالح حزبي به ملي، تفکر ليبراليسم، لاابالي گري، هنجارگريزي و به واقع
اباحه گري است که متأسفانه در جامعه ما از سال ها پيش توسط کساني که بايد امين جامعه ميشدند و مسئوليتي را به عهده گرفته بودند پايهگذاري شد و اينها آثار و نتايج تفکرات آلوده و پليد است.
* در پي اين اتفاق رخ داده، امام خامنهاي به رياست قوه قضائيه دستور دادند؛ «پس از محاکمه، در اسرع وقت حدود الهي در ارتباط با متهمان اجرا شود»؛ ورود مستقيم مقام معظم رهبري به اين ماجرا چه پيامي را به دنبال دارد؟
- دو پيام از اين دستور مقام معظم رهبري را متوجه ميشويم که يکي جنبه مثبت و ديگر آن جنبه منفي است.
جنبه مثبت دستور مقام معظم رهبري اين است که رهبري به عنوان پدر جامعه و کسي که جامعه مثل خانواده او هستند، وقتي چنين اتفاق زشت و پليدي مشاهده ميشود واکنششان اين است که پدرانه وارد مسئله ميشوند و حساسيت خودشان را نشان ميدهند و توقع هم همين است. در موارد مشابه هم، مي دانيم حضرت آقا روي اينجور مسائل بسيار حساس هستند، منتها خيلي وقتها تذکرات و پيامها را عمومي و رسانهاي نميکنند و به مسئولين تذکر ميدهند. جنبه منفي ماجرا اين است که چه بسا نوع دادرسيها و اطلاع دادرسيها در قوه قضائيه به گونهاي است که حکم ميکند شخص مقام معظم رهبري در چنين مسائلي ورود کنند و تذکر بدهند. ميزان پروندهها در قوه قضائيه فراوان است و مقدار نيروي انساني و قضات که بايد به اينها رسيدگي کنند تناسبي با حجم ورودي پروندهها ندارد و خودبهخود جريان دادرسي و قضاوت اسلامي را دچار اختلالات و ضعفهايي کرده که مثل اين مورد لازم است گاهي مقام معظم رهبري تذکر بدهند، ورود کنند و نامه بنويسند. ما اميدواريم سيستم قضائي علي رغم زحماتي که قضات شريف ميکشند، اين خلأ را با تدابيري که بايد بينديشند، برطرف کنند و در مواردي مثل مدرسه غرب تهران، نياز به ورود رهبري نباشد، هرچند ورود رهبري مايه دلگرمي جامعه است.
* در پي رخداد جنايت اندوهبار در يکي از مدارس غرب تهران برخي از افراد در فضاي مجازي مطرح ميکنند که اگر سند 2030 اجرا ميشد در کشور با چنين مشکلاتي مواجه نميشديم؛ نظر جنابعالي در اين خصوص چيست؟
- من مطمئنم اکثر کساني که راجع به سند 2030 اظهارنظر ميکنند چه مخالف و چه موافق، اين سند را نخوانده اند و صرفاً در مناسبات سياسي و فضاهاي تبليغاتي، موافق و مخالف ميشوند. در سند 2030 موادي که ما مطالعه کرديم اتفاقاً در واحدهاي ترويج و مشروعيت بخشيدن به چنين فضاهايي است و البته در اين سند حرف هاي خوب و مطالب درست و صحيحي هم وجود دارد، ولي برآيند کلي به سمت آموزش مسائل جنسي نيست، بلکه به سمت تحريک مسائل فضاي جنسي و عادي سازي روابط جنسي است؛ بله ما هم معتقديم که بايد مسائل جنسي و مسائل اصلي آموزشي توسط خانوادهها و مراکز تربيتي آموزش داده شود، اما نه مانند سند 2030 که پر از فاجعههاي اخلاقي است. بنده باز هم تأکيد ميکنم آگر چه نکات مثبتي هم در سند 2030 هست، اما فاجعه هاي اخلاقي آن بيشتر است. مثلاً همجنسبازي، دقيقاً همين اتفاقي که اخيرا در مدرسه منطقه ۲ غرب تهران افتاد و همه از آن ناراحت و برآشفته شديم، جزو مواردي است که در سند 2030 بهعنوان حقوق طرف تلقي ميشود!
درست است که ما بايد آموزش به موقع جنسي را در خانوادهها و رسانه ها و مراکز آموزشي جدي بگيريم، البته آموزش جنسي مبتني بر آموزهها و حمايت ديني خودمان باشد نه مبتني بر فرهنگ ليبراليسم که خودشان به لحاظ مسائل جنسي به پايان راه رسيدهاند؛ همين بيماري ايذر که چند سالي است گريبان گير شده از طريق همين روابط ، آدمها را گرفتار کرده و ميکشد و مرگ خاموش را برايشان به وجود مي آورد. ما بايد کار اشباعي کنيم. اگر مي گوييم سند 2030 نه، با قاطعيت هم مي گوييم نه، پس بايد خودمان با روشهاي درست آموزشي مبتني بر فرهنگ ديني و ايراني، بستههاي آموزشي را در اختيار فراگيران قرار بدهيم. نکته پاياني که بايد متذکر شوم اين است که کشور ما به لحاظ رسانهاي پر از امکانات ارتباطي است، ولي سوگمندانه بايد اعتراف کنيم که بسياري از کاربران رسانه سواد رسانهاي کافي را ندارند و بسياري از اخبار و مسائل غلط فضاي رسانهاي ما را پر ميکند. به دليل اينکه سواد رسانهاي کافي نداريم، نظام حساسيت بههمخورده و در برابر يک خبر گاهي اوقات همه کشور به هم ميريزد و در برابر اخبار بسيار مهمتري ممکن است واکنشي نشان ندهند، چون متغيرهاي ديگري نظام حساسيت مان را فعال ميکنند و کنشگري را با يک نگاه رفرنس و مرجع و جايگاه ديگري تنظيم و مهندسي ميکنند. اين نکته را بايد يادآوري کنيم که تعداد زيادي از جمعيت کشور به گوشيهاي هوشمند دسترسي داشته و نياز به سواد رسانهاي دارند. اين هيجانات زودگذر نبايد مبناي بعضي از حرفهاي رسانهاي ما شود. نقل وانتقال خبرها، کامنتها، فالو و لايک کردنها فضايي است که متأسفانه عمدتاً متأثر از فضاي هيجاني است که اميدواريم برطرف شود.
* از فرصتي که در اختيار خبرگزاري حوزه قرار داديد، تشکر ميکنيم.
- سپاسگزارم، موفق باشيد.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

تعداد بازدید : 9
قرآن نازل شده است تا ما صاعد شويم
مهندس محمود يادبودي
گفته شد که انسان، مسافر است. مسافر به فکر حرکت و تهيه زاد و توشه و مرکب مطابق نياز مسير و مقصد است. مقدمه واجب سير و سلوک آن است که انسان توجه کند که «ناقص» است و بايد کامل شود و مسافر است و به زاد و راحله (مرکب) و راهنما نياز دارد و بديهي است که اگر کسي «غافل» باشد و نداند مسافر است، در جاي خود مي ماند، وابسته به تعلقات دنيايي مي شود. «غفلت» در فن اخلاق به عنوان «مانع»، و «بيداري» به عنوان «شرط لازم» تهذيب نفس و سير و سلوک شمرده شده است. شيطان گفت: من در کمينم. «لأقعدن لهم صراطک المستقيم. ... بندگانت را از راه راست گمراه ميگردانم.» (اعراف، 16). شيطان از غفلت شخص غافل بهره مي برد و او را به گمراهي مي کشاند. براي جلوگيري بايد بدانيم که مسافريم؛ سعدي مي گويد: «حرم در پيش است و حرامي در پس. اگر رفتي، بُردي و اگر خفتي، مُردي.»
سير و سلوکي به سوي مکاني برتر نه بالاتر، سير و هجرتي دروني که در نهاد آدمي است و مراحلي دارد که سالکان ازآن به مراحل و منازل سير و سلوک (مقامات عارفان) ياد مي کنند. در اين سير موانعي و مقدماتي وجود دارد که سالک بايد آنها را شناسايي و مانع زدايي کند، آنها را از سر راه برداشته و مقدمات را با «تجليه» يعني آراستن ظاهر به آداب و سنن شرعيه، نماز، روزه، عمل کردن به دستورات شارع مقدس و به طورکلي حلال خدا را حلال و دوري گزيدن ازحرام خدا کند. مرحله بعد «تخليه» است، و تخليه پيراستن باطن است نه آراستن ظاهر؛ شناخت گناه وآلودگي هاست
براي پاک و منزه کردن نفس از رذايل اخلاقي. به اين مفهوم با تدبري در دعاي روز اول ماه مبارک رمضان
مي توان رسيد: «اللهم اجعل صيامي فـيه صِيام الصّائمينَ وقيامي فيه قيامَ القائمينَ ونبهني فيه عن نومة الغافلينَ وهب لي جرمي فيه يا الهَ العالمينَ واعف عني يا عافيا عن المجرمين. خدايا قرار بده روزه مرا در آن، مانند روزه داران واقعي و قيام وعبادتم در آن، مانند قيام شب زنده داران و بيدارم نما در آن از خواب بي خبران و ببخش به من گناهم را در اين روز اي معبود جهانيان و در گذر از من اي بخشنده گناهکاران.» که شرح مختصر آن در قسمت اول مقاله آمد.
مرحله سوم «تحليه» است، و تحليه آرايش روح است به صفات ملکوتيه، ملکوتيه کماليه که داراي مراتبي است. تا انسان خود را مزين به صفات الهي کند. و با اين مراحل و منازل کلي (سير و سلوک منازل مختلفي دارد که از يقظه، بيداري با نور الهي و سپس توبه و انابه، محاسبه و مراقبه و... آغاز مي شود) به مرحله چهارم که «فناء في الله»، فاني شدن روح سالک در الله است، برسد. به اين تعبير که روح سالک فاني بشود از انيّت و خود خواهي در شهود حق، در ارتباط با فعلش، صفتش و ذاتش که هر کدام بحث هاي خود را دارد و اين آخرين منزل سير در سلوک است و بعد از آن فناء في الله است. که فعلش فاني شود در فعل حق تعالي، صفاتش فاني شود در صفات حق تعالي و ذاتش فاني شود در ذات حق تعالي و ... و اين بحث ها در حد من بنده نيست.
سؤالي پيرامون مراحل فناي في الله: آياعارف با فاني شدن در ذات خداوند مي فهمد آنچه خدا مي فهمد، درک مي کند آنچه خدا درک مي کند، مي بيند و مي شنود آنچه خدا مي بيند و مي شنود، و هيچ چيز از او پنهان نمي ماند؟
حقيقت و مراحل مقام فنا: عارف در سلوک خود سرانجام به جايي مي رسد که غير حق را نمي بيند و خواسته هاي
خود را در خواسته هاي خداوند گم مي کند و فاني در اراده خداوند و انجام خواست خداي متعال مي گردد. اين به اين معنا نيست که کار و زندگي خود را رها کند و روابط اجتماعي نداشته باشد. بلکه در تمامي کارها و روابط خود، فقط خدا را در نظر مي گيرد و در جهت کسب رضايت او گام برمي دارد. يعني اگر در جهت نوافل (مستحبات) مشتاقانه گام عملي بردارد پس از طي مراحلي تمام رفتار او الهي مي شود، همان طور که در حديث قدسي نوافل آمده است، مي شود: «عين الله، يدالله، سمع الله، لسان الله و...» جز آنچه خدا مي خواهد نمي بيند، نمي شنود، نمي گويد، نمي رود و دست او مي شود دست خدا و به طور کلي انسان کاملي مي شود که خداگونه است و هرکس او را مي بيند به ياد حق تعالي مي افتد و نور خدا در او جلوه گر مي شود. توضيح اينکه عرفا و بزرگان سير و سلوک نظرات مختلفي پيرامون تعداد منازل و روش ها براي رسيدن به لقاء الله دارند که مورد نظر ما نيست و در فرصتي به آنها خواهيم پرداخت. (از يک منزل که پا گذاشتن روي منيت است تا بيش از صد منزل...) هدف ما ورود و قدم گذاشتن در اشارات قرآن است و اينها مقدماتي بود. ان شاء الله وقتي اشارات قرآني را درک کنيم مي فرمايند آن چنان لذتي دارد که نا گفتني است و خداوند درب ساير مجهولات و مسيرها را باز مي کند.
از وظايف ما خواندن قرآن و تدبر در آن است. پس ما بايد قرآن را بخوانيم، تدبر کنيم و بالا برويم. در بهشت ميگويند: «اقرأ وارقه (وارفع)، بخوان و بالا برو»، هر چقدر انسان در اين دنيا با قرآن، نهج البلاغه، صحيفه سجاديه، روايات شريفه اهل البيت عليهم السلام، زيارات ايشان و ادعيه ماثوره، رساله عمليه و ... انس داشته باشد آنجا جلوه ميکند. هر چه اخلاق خوب داشته باشد آنجا جلوه ميکند، جلوه اي وجودي. در آنجا قرآن ظهور و تجلي دارد. اين است که «اقرأ وارقه» (کافي، ج 2،ص 601) تمام شدني نيست، مفهوم آن، اين نيست که قرآن را قرائت کني و بالاروي، بلکه آنچه در دنيا قرآن خواندي، تدبر و تفکر کردي، خودسازي کردي؛ با عمل و رفتار خود شدي مجسمه قرآن، قرآن در وجودت نشست، وجودي شد، آنجا در معاد بالا مي روي يعني بالا رفتن وجودي است؛ اين همان ارتباطي است بين خودسازي با مبدأ و معاد. و لذتي بالاتر از قرآن و عترت عليهم السلام (قرآن ناطق) نيست به شرطي که از عبارات آن وارد در اشارات و لطايف شويم.
يکي ديگر از وظايف ما تبليغ است، تبليغ از اهميت خاصي برخوردار است و در جهت رسيدن يک جامعه به اهداف خود نقش مهمي دارد. براي تبليغ خوب نياز به مبلّغ خوب است؛ تبليغ امر به معروف ونهي ازمنکراست، مبلّغ بايد خود مطيع امرخدا باشد، تبليغ يک تکليف الهي است وهر کسي به اندازه معرفت خود بايستي اين رسالت را انجام دهد. مبلّغي موفق است که به معرفت حق رسيده باشد، راه ورود به معرفت الله، معرفت نفس است، يعني خود شناسي، «من عرف نفسه فقد عرف ربه - هرکس خود رابشناسد، خدا راخواهد شناخت.» اشکال جوامع بشري دراين است که مبلّغين ما خود و توانايي هاي خود را
نمي شناسند. امام علي (عليه السلام) :«لا تجهل نفسک؛ فإن الجاهل معرفة نفسه جاهل بکل شيء - به خويشتن ناآگاه مباش؛ زيراکسي که خودرا نشناسد، هيچ چيز را نمي شناسد.» (غرر الحکم)
عده اي بيش ازتوانايي خود فقط به صرف اينکه خوب حرف مي زنند سخن مي گويند ولي سخن خوب
نمي دانند، عده اي سخن خوب مي دانند ولي سخنگوي خوبي نيستند، عده اي سخن خوب مي گويند و سخنگوي خوبي هم هستند ولي مرد عمل نيستند، عامل به گفته خود نيستند، لذا حرفشان اثر گذار نيست؛ پس يک مبلّغ خوب بايد هرسه ويژگي را داشته باشد تا بهره وري و اثربخشي بيشتري داشته باشد. لازمه
اين ها خودسازي است و براي خودسازي بايستي خود را شناخت. تمام گرفتاري ها و بيماري هاي روحي و رواني فرد و جامعه در اين است که من مبلّغ، شناختي از جسم و جان خود، راکب و مرکوب ندارم. (اينکه مي گوييم مبلّغ، منظور فرد خاصي نيست، تمام افراد يک جامعه براي يکديگر مبلّغند، هر جامعه اي براي جوامع ديگر مبلّغ است، مبلّغ يک آمر به معروف و ناهي از منکر است.)
چون جسمم را نمي شناسم و به نيازهاي خود آشنا نيستم، بر خلاف نياز حقيقي جسمم مصرف مي کنم و بيمار مي شوم، چون روحم را نمي شناسم تغذيه روحم را به درستي انجام نمي دهم، مي شوم يک بيمار روحي. مبلّغي که جسم و روحش بيمار باشد باعث فساد در جامعه مي شود، بايستي مبلّغين يعني افراد يک جامعه از سلامتي جسم و جان بهره مند باشند و اين مهم ميسر نيست مگربا معرفت نفس. يک مبلّغ بايد پي به توانايي هاي وجود خود برده و از آنها بهره کافي ببرد و ما معمولاً از نعمت هاي وجود خود بي اطلاعيم. و اين بي خبري ها و عدم آگاهي و شناخت از وجود خود را مي توان از علل عقب ماندگي مسلمين بيان کرد. امام علي (عليه السلام): «من لم يعرف نفسه بعد عن سبيل النجاة، و خبط في الضلال و الجهالات - هر که خود را نشناخت، از راه نجات دور افتاد و در وادي گمراهي و نادانيها قدم نهاد.» (غرر الحکم) اين نکته اي قابل بحث است و نبايستي فراموش کرد که ما مسلمانان (بخصوص ما شيعيان) با توجه به قرآن و سرمايه عظيمي که از سوي
اهل بيت (عليهم السلام) برايمان به امانت و يادگار مانده از نظر فرهنگي، اجتماعي، سياسي، اقتصادي و ... بسيار عقب مانده ايم. نه اينکه مقايسه با ملل و اديان ديگر بلکه مقايسه با آنچه که بايد باشيم و نيستيم؛ مقايسه با حقيقت اين نعمت هاي الهي که خداوند مجاناً در اختيار ما قرار داده، مقايسه با بزرگترين نعمت و امانت الهي قرآن و عترت عليهم السلام، و به طور خلاصه در مقايسه با نعمت ولايت، ما بسيار بسيار عقب مانده ايم و به بعضي ظواهردل خوش کرده ايم.
در مورد علت عقب ماندگي سخن بسيار است که در اين فرصت قابل بيان نيست اما به اين نکته اشاره کنم که ما شيعيان (به ديگر فِرق کاري ندارم) در عبارات قرآن، نهج البلاغه، صحيفه سجاديه، احاديث، زيارات، ادعيه و ... مانده ايم، نه تنها عوام جامعه بلکه بسياري از علماء و مبلّغين، حوزه و دانشگاه هاي ما در عبارات مانده اند و وارد اشارات نشده اند؛ لطايف و حقايق که ديگر هيچ.
بسياري ازمبلّغين ومراکز تبليغي مانند مساجد و ... تا حدود زيادي تبديل به بنگاه هاي اقتصادي شده اند، در مراسم خاص و عمومي مردم را بيشتر دعوت به همين عبارات قرآن و ادعيه و زيارات مي کنند وکمتر خبري از تبليغ و تشويق مردم به تدبر درآنها به گوش مي رسد. هنوزما ياد نگرفته ايم چگونه بايد تفکر کنيم، به طور مثال يکي از بهترين تعقيبات نماز، تفکر است، اين که تفکر کنيم در مقابل چه کسي ايستاده ايم، ولي ائمه جماعت محترم ما قانونمند عمل مي کنند و
مي گويند دستور داده اند هر شب يک صفحه قرآن بايستي خوانده شود ولي دستور و خبري از تدبر در آن نيامده، برخي از تعقيبات هم که بايستي مدام خوانده شوند؛ هر چند کسي نمي فهمد و توجهي هم نمي کند. البته بنده منکر اين گونه تعقيبات نيستم چرا که لازمه ورود به اشارات، عبارات است. همان طور که لازمه ورود به شعور، شعار است. اين ها لازم و ملزوم يکديگرند. ولي متاسفانه در شعار و عبارات توقف کرده ايم و رشد و تکامل و پيشرفت و ترقي در اشارات است و ديگران گوي سبقت را از ما ربوده و وارد اشارات شده اند و ما در عبارات مانده ايم. امام علي (عليه السلام) :«کفي بالمرء جهلا أن يَجهَلَ نَفسَهُ -انسان را همين ناداني بس که خودش را نشناسد.» (غرر الحکم)
علت ديگر عقب ماندگي ما اين است که با توجه به فرهنگ غني اسلامي هنوز به خودشناسي نرسيده ايم «من عرف نفسه فقد عرف ربه»، جايگاه خود را
نمي دانيم «اني جاعل في الارض خليفه» که دچار اين همه گرفتاري هاي فرهنگي و بيماري هاي جسمي و روحي شده ايم. اگر مشتاق باشيم، فقط مشتاق باشيم که خودرا بشناسيم، سرآغاز ورود به رشد و تکامل است به سوي رشد عقلاني و سپس فوق عقلاني، يعني انسانيت و دور شدن ازمرحله رشد جمادي، نباتي و حيوانيت.
صحيفه سجاديه هم قرآن صاعد است. دو تا نامه داريم؛ يکي ازطرف خدا آمده يعني قرآن، يکي هم اين صحيفه است که جواب آن است. البته امام سجاد (عليهالسلام) سي وپنج سال فرهنگ قرآن را به صورت دعا بيان کردند و همه آن در اين صحيفه فعلي نيست. لذا مي فرمايند: دعا قرآن صاعد است، بالا مي رود. «أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلي قُلُوبٍ أَقْفالُها - چرا در قرآن تدبر نميکنند، آيا بر دل هايشان قفل زده شده است؟» (سوره محمد صلي الله عليه و آله، آيه 24) پس بايد خواند، فهميد و آسمان به آسمان بالا رفت. گرفتاري ما از بي معرفتي ماست. قرآن نازل شده است تا ما صاعد شويم. تدبر در قرآن و دعا کردن، از ابزار صعود است. ائمه اطهار (عليهم السلام) نازل شدند تا از نور هدايتشان آنها را درک کنيم و دست در دست آنها، سوار بر کشتي نجات شويم و بالا رويم. در زيارت جامعه کبيره که از معتبرترين زيارات است مي خوانيم: «خَلَقَکُمُ اللّهُ أنْوارا فَجَعَلَکُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقينَ حَتّي مَنَّ عَلَيْنا بِکُمْ فَجَعَلَکُمْ في بُيُوتٍ أذِنَ اللّهُ أنْ تُرْفَعَ وَ يُذْکَرَ فيهَا اسْمُهُ - خداوند، شما را به صورت نورهايي آفريد و گِرداگِرد عرش خود، قرارتان داد تا اينکه به واسطه شما، بر ما نعمت بزرگي عطا فرمود. پس شما را در خانه هايي قرار داد که خداوند، رخصت داده است که بزرگ داشته شوند و نام وي در آنها ياد شود.» اگر متعلق به امکانات مادي شويم، تعلقات، انسان را به دنيا مي چسباند، از آخرت دور مي شويم و اين مانع صعود مي شود و همين ابزار مادي مورد علاقه، ترمزي براي صعود است، مانند مقام و شهرت، خانه، وسائل زندگي، وسيله نقليه از اسب گرفته تا خودرو و هواپيما و... ممکن است باعث هلاکت انسان شوند. آسمان ها مراتبي دارند و هر کسي نمي تواند از حد خود بالاتر رود حتي ملائکه، برخي تا آسمان اول و... اما انسان کامل که خداوند دستور سجده به او را داده از ملائک مقرب هم عبور مي کند، جايي که جبرائيل (عليه السلام) امين وحي الهي هم نمي تواند قدم بگذارد. پس آدمي بايد در دنيا رشد پيدا کند و کامل شود و وارد برزخ شود مانند جنين اگر در رحم مادر کامل نشود و پا به دنيا بگذارد توان ماندن ندارد، زندگي برايش جهنم است جهنمي که بر اثر ناتواني ساخته مي شود و يا دوام نمي آورد و مي ميرد. (در اين جا جنين اختياري ندارد، جبر است. ولي آدمي در دنيا با اختيار براي خود آخرت را تبديل به جهنم مي کند.) بشر هم بايد آنقدر رشد کند تا مراحل تکامل را طي کند از رشد جمادي، نباتي و حيواني گذشته وارد مرحله عقلاني و فوق عقلاني، انسانيت شود و رفته رفته به سمت انسان کامل پيش رود، در حد معرفت انسان کامل شود. ماه مبارک رمضان رحم و بستر زماني بسيار قوي اي هست که فرد روزه دار را به فطرت اوليه خود نزديک مي کند به عبارتي به مبدأ آفرينش خود نزديک مي شويم؛ اين بازگشت به مبدأ و فطرت اوليه همان معاد است، اين بحث را در احاديث و مطالب زير پي گيري مي کنيم.
مبدا و معاد با «انا لله و ان اليه راجعون» آغاز و پايان مي يابد، بين اين آغاز و پايان فاصله اي و سفري است. ... در آغاز خداوند در انسان تجلي کرده و تمام اسماء و صفاتش را در روح انسان قرار داده؛ اين روح
مي خواهد حرکتي انجام دهد به سوي مبدأ خودش اين مي شود معاد. تمام اديان و انبياء (عليهم السلام) آمده اند اين انسان راهدايت وکمک کنند تا او را برگردانند به مبدأ اوليه خودش. اما اين به ظاهرانسان دربرزخ مبدأ ومعاد (دنيا) گير کرده، ماندگار شده وفراموش کرده، بهتراست بگوييم که خود را به فراموشي زده که بايد برگردد و خود
مي داند چه بخواهد چه نخواهد بايد برگردد؛ همان طور که مي بيند که ديگراني آمدند و برگشتند و نوبت به من، تو و او هم خواهد رسيد. در واقع ما هنوز خود را پيدا نکرده ايم، خود را نيافته و به معرفت نفس نرسيده ايم. امام علي (عليه السلام): «عجبتپ لمن ينشد ضالته و قَد أضل نفسه فلا يطلبها! در شگفتم از کسي که گمشده خود را
مي جويد، امّا خويشتن را گم کرده و آن را نمي جويد!» (غرر الحکم) در معرفت نفس، کسي که نفس اش را نشناسد به باطن عبادات، سياست، اقتصاد، فرهنگ، و ... و نه هيچ چيز ديگر پي نمي برد. با دقت به اين احاديث از امام علي (عليه السلام) در (غررالحکم) بيشتر
پي به اهميت مطالب فوق مي بريم. «من جهل نفسه کان بغير نفسه أجهل . کسي که خود را نشناسد، ديگري را کمتر مي شناسد.» به عبارتي ديگر هر کس نفس خود را نشناسد به شناخت ديگران و ... جاهل تر است. و برعکس هر کس نفس خود را بشناسد به شناخت ديگران و ... آگاه تر است؛ «کيف يعرف غيره من يجهل نفسه؟ کسي که خود را نمي شناسد، چگونه ديگري را بشناسد؟»؛ «نال الفوز الاکبرمن ظفر بمعرفة النفس؛ کسي که به شناخت خود دست يابد به بزرگترين رستگاري و پيروزي رسيده است.» بالاتراز اين پيروزي نداريم.
گفته شد که انسان، مسافر است. مسافر به فکر حرکت و تهيه زاد و توشه و مرکب مطابق نياز مسير و مقصد است. مقدمه واجب سير و سلوک آن است که انسان توجه کند که «ناقص» است و بايد کامل شود و مسافر است و به زاد و راحله (مرکب) و راهنما نياز دارد و بديهي است که اگر کسي «غافل» باشد و نداند مسافر است، در جاي خود مي ماند، وابسته به تعلقات دنيايي مي شود. «غفلت» در فن اخلاق به عنوان «مانع»، و «بيداري» به عنوان «شرط لازم» تهذيب نفس و سير و سلوک شمرده شده است. شيطان گفت: من در کمينم. «لأقعدن لهم صراطک المستقيم. ... بندگانت را از راه راست گمراه ميگردانم.» (اعراف، 16). شيطان از غفلت شخص غافل بهره مي برد و او را به گمراهي مي کشاند. براي جلوگيري بايد بدانيم که مسافريم؛ سعدي مي گويد: «حرم در پيش است و حرامي در پس. اگر رفتي، بُردي و اگر خفتي، مُردي.»
سير و سلوکي به سوي مکاني برتر نه بالاتر، سير و هجرتي دروني که در نهاد آدمي است و مراحلي دارد که سالکان ازآن به مراحل و منازل سير و سلوک (مقامات عارفان) ياد مي کنند. در اين سير موانعي و مقدماتي وجود دارد که سالک بايد آنها را شناسايي و مانع زدايي کند، آنها را از سر راه برداشته و مقدمات را با «تجليه» يعني آراستن ظاهر به آداب و سنن شرعيه، نماز، روزه، عمل کردن به دستورات شارع مقدس و به طورکلي حلال خدا را حلال و دوري گزيدن ازحرام خدا کند. مرحله بعد «تخليه» است، و تخليه پيراستن باطن است نه آراستن ظاهر؛ شناخت گناه وآلودگي هاست
براي پاک و منزه کردن نفس از رذايل اخلاقي. به اين مفهوم با تدبري در دعاي روز اول ماه مبارک رمضان
مي توان رسيد: «اللهم اجعل صيامي فـيه صِيام الصّائمينَ وقيامي فيه قيامَ القائمينَ ونبهني فيه عن نومة الغافلينَ وهب لي جرمي فيه يا الهَ العالمينَ واعف عني يا عافيا عن المجرمين. خدايا قرار بده روزه مرا در آن، مانند روزه داران واقعي و قيام وعبادتم در آن، مانند قيام شب زنده داران و بيدارم نما در آن از خواب بي خبران و ببخش به من گناهم را در اين روز اي معبود جهانيان و در گذر از من اي بخشنده گناهکاران.» که شرح مختصر آن در قسمت اول مقاله آمد.
مرحله سوم «تحليه» است، و تحليه آرايش روح است به صفات ملکوتيه، ملکوتيه کماليه که داراي مراتبي است. تا انسان خود را مزين به صفات الهي کند. و با اين مراحل و منازل کلي (سير و سلوک منازل مختلفي دارد که از يقظه، بيداري با نور الهي و سپس توبه و انابه، محاسبه و مراقبه و... آغاز مي شود) به مرحله چهارم که «فناء في الله»، فاني شدن روح سالک در الله است، برسد. به اين تعبير که روح سالک فاني بشود از انيّت و خود خواهي در شهود حق، در ارتباط با فعلش، صفتش و ذاتش که هر کدام بحث هاي خود را دارد و اين آخرين منزل سير در سلوک است و بعد از آن فناء في الله است. که فعلش فاني شود در فعل حق تعالي، صفاتش فاني شود در صفات حق تعالي و ذاتش فاني شود در ذات حق تعالي و ... و اين بحث ها در حد من بنده نيست.
سؤالي پيرامون مراحل فناي في الله: آياعارف با فاني شدن در ذات خداوند مي فهمد آنچه خدا مي فهمد، درک مي کند آنچه خدا درک مي کند، مي بيند و مي شنود آنچه خدا مي بيند و مي شنود، و هيچ چيز از او پنهان نمي ماند؟
حقيقت و مراحل مقام فنا: عارف در سلوک خود سرانجام به جايي مي رسد که غير حق را نمي بيند و خواسته هاي
خود را در خواسته هاي خداوند گم مي کند و فاني در اراده خداوند و انجام خواست خداي متعال مي گردد. اين به اين معنا نيست که کار و زندگي خود را رها کند و روابط اجتماعي نداشته باشد. بلکه در تمامي کارها و روابط خود، فقط خدا را در نظر مي گيرد و در جهت کسب رضايت او گام برمي دارد. يعني اگر در جهت نوافل (مستحبات) مشتاقانه گام عملي بردارد پس از طي مراحلي تمام رفتار او الهي مي شود، همان طور که در حديث قدسي نوافل آمده است، مي شود: «عين الله، يدالله، سمع الله، لسان الله و...» جز آنچه خدا مي خواهد نمي بيند، نمي شنود، نمي گويد، نمي رود و دست او مي شود دست خدا و به طور کلي انسان کاملي مي شود که خداگونه است و هرکس او را مي بيند به ياد حق تعالي مي افتد و نور خدا در او جلوه گر مي شود. توضيح اينکه عرفا و بزرگان سير و سلوک نظرات مختلفي پيرامون تعداد منازل و روش ها براي رسيدن به لقاء الله دارند که مورد نظر ما نيست و در فرصتي به آنها خواهيم پرداخت. (از يک منزل که پا گذاشتن روي منيت است تا بيش از صد منزل...) هدف ما ورود و قدم گذاشتن در اشارات قرآن است و اينها مقدماتي بود. ان شاء الله وقتي اشارات قرآني را درک کنيم مي فرمايند آن چنان لذتي دارد که نا گفتني است و خداوند درب ساير مجهولات و مسيرها را باز مي کند.
از وظايف ما خواندن قرآن و تدبر در آن است. پس ما بايد قرآن را بخوانيم، تدبر کنيم و بالا برويم. در بهشت ميگويند: «اقرأ وارقه (وارفع)، بخوان و بالا برو»، هر چقدر انسان در اين دنيا با قرآن، نهج البلاغه، صحيفه سجاديه، روايات شريفه اهل البيت عليهم السلام، زيارات ايشان و ادعيه ماثوره، رساله عمليه و ... انس داشته باشد آنجا جلوه ميکند. هر چه اخلاق خوب داشته باشد آنجا جلوه ميکند، جلوه اي وجودي. در آنجا قرآن ظهور و تجلي دارد. اين است که «اقرأ وارقه» (کافي، ج 2،ص 601) تمام شدني نيست، مفهوم آن، اين نيست که قرآن را قرائت کني و بالاروي، بلکه آنچه در دنيا قرآن خواندي، تدبر و تفکر کردي، خودسازي کردي؛ با عمل و رفتار خود شدي مجسمه قرآن، قرآن در وجودت نشست، وجودي شد، آنجا در معاد بالا مي روي يعني بالا رفتن وجودي است؛ اين همان ارتباطي است بين خودسازي با مبدأ و معاد. و لذتي بالاتر از قرآن و عترت عليهم السلام (قرآن ناطق) نيست به شرطي که از عبارات آن وارد در اشارات و لطايف شويم.
يکي ديگر از وظايف ما تبليغ است، تبليغ از اهميت خاصي برخوردار است و در جهت رسيدن يک جامعه به اهداف خود نقش مهمي دارد. براي تبليغ خوب نياز به مبلّغ خوب است؛ تبليغ امر به معروف ونهي ازمنکراست، مبلّغ بايد خود مطيع امرخدا باشد، تبليغ يک تکليف الهي است وهر کسي به اندازه معرفت خود بايستي اين رسالت را انجام دهد. مبلّغي موفق است که به معرفت حق رسيده باشد، راه ورود به معرفت الله، معرفت نفس است، يعني خود شناسي، «من عرف نفسه فقد عرف ربه - هرکس خود رابشناسد، خدا راخواهد شناخت.» اشکال جوامع بشري دراين است که مبلّغين ما خود و توانايي هاي خود را
نمي شناسند. امام علي (عليه السلام) :«لا تجهل نفسک؛ فإن الجاهل معرفة نفسه جاهل بکل شيء - به خويشتن ناآگاه مباش؛ زيراکسي که خودرا نشناسد، هيچ چيز را نمي شناسد.» (غرر الحکم)
عده اي بيش ازتوانايي خود فقط به صرف اينکه خوب حرف مي زنند سخن مي گويند ولي سخن خوب
نمي دانند، عده اي سخن خوب مي دانند ولي سخنگوي خوبي نيستند، عده اي سخن خوب مي گويند و سخنگوي خوبي هم هستند ولي مرد عمل نيستند، عامل به گفته خود نيستند، لذا حرفشان اثر گذار نيست؛ پس يک مبلّغ خوب بايد هرسه ويژگي را داشته باشد تا بهره وري و اثربخشي بيشتري داشته باشد. لازمه
اين ها خودسازي است و براي خودسازي بايستي خود را شناخت. تمام گرفتاري ها و بيماري هاي روحي و رواني فرد و جامعه در اين است که من مبلّغ، شناختي از جسم و جان خود، راکب و مرکوب ندارم. (اينکه مي گوييم مبلّغ، منظور فرد خاصي نيست، تمام افراد يک جامعه براي يکديگر مبلّغند، هر جامعه اي براي جوامع ديگر مبلّغ است، مبلّغ يک آمر به معروف و ناهي از منکر است.)
چون جسمم را نمي شناسم و به نيازهاي خود آشنا نيستم، بر خلاف نياز حقيقي جسمم مصرف مي کنم و بيمار مي شوم، چون روحم را نمي شناسم تغذيه روحم را به درستي انجام نمي دهم، مي شوم يک بيمار روحي. مبلّغي که جسم و روحش بيمار باشد باعث فساد در جامعه مي شود، بايستي مبلّغين يعني افراد يک جامعه از سلامتي جسم و جان بهره مند باشند و اين مهم ميسر نيست مگربا معرفت نفس. يک مبلّغ بايد پي به توانايي هاي وجود خود برده و از آنها بهره کافي ببرد و ما معمولاً از نعمت هاي وجود خود بي اطلاعيم. و اين بي خبري ها و عدم آگاهي و شناخت از وجود خود را مي توان از علل عقب ماندگي مسلمين بيان کرد. امام علي (عليه السلام): «من لم يعرف نفسه بعد عن سبيل النجاة، و خبط في الضلال و الجهالات - هر که خود را نشناخت، از راه نجات دور افتاد و در وادي گمراهي و نادانيها قدم نهاد.» (غرر الحکم) اين نکته اي قابل بحث است و نبايستي فراموش کرد که ما مسلمانان (بخصوص ما شيعيان) با توجه به قرآن و سرمايه عظيمي که از سوي
اهل بيت (عليهم السلام) برايمان به امانت و يادگار مانده از نظر فرهنگي، اجتماعي، سياسي، اقتصادي و ... بسيار عقب مانده ايم. نه اينکه مقايسه با ملل و اديان ديگر بلکه مقايسه با آنچه که بايد باشيم و نيستيم؛ مقايسه با حقيقت اين نعمت هاي الهي که خداوند مجاناً در اختيار ما قرار داده، مقايسه با بزرگترين نعمت و امانت الهي قرآن و عترت عليهم السلام، و به طور خلاصه در مقايسه با نعمت ولايت، ما بسيار بسيار عقب مانده ايم و به بعضي ظواهردل خوش کرده ايم.
در مورد علت عقب ماندگي سخن بسيار است که در اين فرصت قابل بيان نيست اما به اين نکته اشاره کنم که ما شيعيان (به ديگر فِرق کاري ندارم) در عبارات قرآن، نهج البلاغه، صحيفه سجاديه، احاديث، زيارات، ادعيه و ... مانده ايم، نه تنها عوام جامعه بلکه بسياري از علماء و مبلّغين، حوزه و دانشگاه هاي ما در عبارات مانده اند و وارد اشارات نشده اند؛ لطايف و حقايق که ديگر هيچ.
بسياري ازمبلّغين ومراکز تبليغي مانند مساجد و ... تا حدود زيادي تبديل به بنگاه هاي اقتصادي شده اند، در مراسم خاص و عمومي مردم را بيشتر دعوت به همين عبارات قرآن و ادعيه و زيارات مي کنند وکمتر خبري از تبليغ و تشويق مردم به تدبر درآنها به گوش مي رسد. هنوزما ياد نگرفته ايم چگونه بايد تفکر کنيم، به طور مثال يکي از بهترين تعقيبات نماز، تفکر است، اين که تفکر کنيم در مقابل چه کسي ايستاده ايم، ولي ائمه جماعت محترم ما قانونمند عمل مي کنند و
مي گويند دستور داده اند هر شب يک صفحه قرآن بايستي خوانده شود ولي دستور و خبري از تدبر در آن نيامده، برخي از تعقيبات هم که بايستي مدام خوانده شوند؛ هر چند کسي نمي فهمد و توجهي هم نمي کند. البته بنده منکر اين گونه تعقيبات نيستم چرا که لازمه ورود به اشارات، عبارات است. همان طور که لازمه ورود به شعور، شعار است. اين ها لازم و ملزوم يکديگرند. ولي متاسفانه در شعار و عبارات توقف کرده ايم و رشد و تکامل و پيشرفت و ترقي در اشارات است و ديگران گوي سبقت را از ما ربوده و وارد اشارات شده اند و ما در عبارات مانده ايم. امام علي (عليه السلام) :«کفي بالمرء جهلا أن يَجهَلَ نَفسَهُ -انسان را همين ناداني بس که خودش را نشناسد.» (غرر الحکم)
علت ديگر عقب ماندگي ما اين است که با توجه به فرهنگ غني اسلامي هنوز به خودشناسي نرسيده ايم «من عرف نفسه فقد عرف ربه»، جايگاه خود را
نمي دانيم «اني جاعل في الارض خليفه» که دچار اين همه گرفتاري هاي فرهنگي و بيماري هاي جسمي و روحي شده ايم. اگر مشتاق باشيم، فقط مشتاق باشيم که خودرا بشناسيم، سرآغاز ورود به رشد و تکامل است به سوي رشد عقلاني و سپس فوق عقلاني، يعني انسانيت و دور شدن ازمرحله رشد جمادي، نباتي و حيوانيت.
صحيفه سجاديه هم قرآن صاعد است. دو تا نامه داريم؛ يکي ازطرف خدا آمده يعني قرآن، يکي هم اين صحيفه است که جواب آن است. البته امام سجاد (عليهالسلام) سي وپنج سال فرهنگ قرآن را به صورت دعا بيان کردند و همه آن در اين صحيفه فعلي نيست. لذا مي فرمايند: دعا قرآن صاعد است، بالا مي رود. «أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلي قُلُوبٍ أَقْفالُها - چرا در قرآن تدبر نميکنند، آيا بر دل هايشان قفل زده شده است؟» (سوره محمد صلي الله عليه و آله، آيه 24) پس بايد خواند، فهميد و آسمان به آسمان بالا رفت. گرفتاري ما از بي معرفتي ماست. قرآن نازل شده است تا ما صاعد شويم. تدبر در قرآن و دعا کردن، از ابزار صعود است. ائمه اطهار (عليهم السلام) نازل شدند تا از نور هدايتشان آنها را درک کنيم و دست در دست آنها، سوار بر کشتي نجات شويم و بالا رويم. در زيارت جامعه کبيره که از معتبرترين زيارات است مي خوانيم: «خَلَقَکُمُ اللّهُ أنْوارا فَجَعَلَکُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقينَ حَتّي مَنَّ عَلَيْنا بِکُمْ فَجَعَلَکُمْ في بُيُوتٍ أذِنَ اللّهُ أنْ تُرْفَعَ وَ يُذْکَرَ فيهَا اسْمُهُ - خداوند، شما را به صورت نورهايي آفريد و گِرداگِرد عرش خود، قرارتان داد تا اينکه به واسطه شما، بر ما نعمت بزرگي عطا فرمود. پس شما را در خانه هايي قرار داد که خداوند، رخصت داده است که بزرگ داشته شوند و نام وي در آنها ياد شود.» اگر متعلق به امکانات مادي شويم، تعلقات، انسان را به دنيا مي چسباند، از آخرت دور مي شويم و اين مانع صعود مي شود و همين ابزار مادي مورد علاقه، ترمزي براي صعود است، مانند مقام و شهرت، خانه، وسائل زندگي، وسيله نقليه از اسب گرفته تا خودرو و هواپيما و... ممکن است باعث هلاکت انسان شوند. آسمان ها مراتبي دارند و هر کسي نمي تواند از حد خود بالاتر رود حتي ملائکه، برخي تا آسمان اول و... اما انسان کامل که خداوند دستور سجده به او را داده از ملائک مقرب هم عبور مي کند، جايي که جبرائيل (عليه السلام) امين وحي الهي هم نمي تواند قدم بگذارد. پس آدمي بايد در دنيا رشد پيدا کند و کامل شود و وارد برزخ شود مانند جنين اگر در رحم مادر کامل نشود و پا به دنيا بگذارد توان ماندن ندارد، زندگي برايش جهنم است جهنمي که بر اثر ناتواني ساخته مي شود و يا دوام نمي آورد و مي ميرد. (در اين جا جنين اختياري ندارد، جبر است. ولي آدمي در دنيا با اختيار براي خود آخرت را تبديل به جهنم مي کند.) بشر هم بايد آنقدر رشد کند تا مراحل تکامل را طي کند از رشد جمادي، نباتي و حيواني گذشته وارد مرحله عقلاني و فوق عقلاني، انسانيت شود و رفته رفته به سمت انسان کامل پيش رود، در حد معرفت انسان کامل شود. ماه مبارک رمضان رحم و بستر زماني بسيار قوي اي هست که فرد روزه دار را به فطرت اوليه خود نزديک مي کند به عبارتي به مبدأ آفرينش خود نزديک مي شويم؛ اين بازگشت به مبدأ و فطرت اوليه همان معاد است، اين بحث را در احاديث و مطالب زير پي گيري مي کنيم.
مبدا و معاد با «انا لله و ان اليه راجعون» آغاز و پايان مي يابد، بين اين آغاز و پايان فاصله اي و سفري است. ... در آغاز خداوند در انسان تجلي کرده و تمام اسماء و صفاتش را در روح انسان قرار داده؛ اين روح
مي خواهد حرکتي انجام دهد به سوي مبدأ خودش اين مي شود معاد. تمام اديان و انبياء (عليهم السلام) آمده اند اين انسان راهدايت وکمک کنند تا او را برگردانند به مبدأ اوليه خودش. اما اين به ظاهرانسان دربرزخ مبدأ ومعاد (دنيا) گير کرده، ماندگار شده وفراموش کرده، بهتراست بگوييم که خود را به فراموشي زده که بايد برگردد و خود
مي داند چه بخواهد چه نخواهد بايد برگردد؛ همان طور که مي بيند که ديگراني آمدند و برگشتند و نوبت به من، تو و او هم خواهد رسيد. در واقع ما هنوز خود را پيدا نکرده ايم، خود را نيافته و به معرفت نفس نرسيده ايم. امام علي (عليه السلام): «عجبتپ لمن ينشد ضالته و قَد أضل نفسه فلا يطلبها! در شگفتم از کسي که گمشده خود را
مي جويد، امّا خويشتن را گم کرده و آن را نمي جويد!» (غرر الحکم) در معرفت نفس، کسي که نفس اش را نشناسد به باطن عبادات، سياست، اقتصاد، فرهنگ، و ... و نه هيچ چيز ديگر پي نمي برد. با دقت به اين احاديث از امام علي (عليه السلام) در (غررالحکم) بيشتر
پي به اهميت مطالب فوق مي بريم. «من جهل نفسه کان بغير نفسه أجهل . کسي که خود را نشناسد، ديگري را کمتر مي شناسد.» به عبارتي ديگر هر کس نفس خود را نشناسد به شناخت ديگران و ... جاهل تر است. و برعکس هر کس نفس خود را بشناسد به شناخت ديگران و ... آگاه تر است؛ «کيف يعرف غيره من يجهل نفسه؟ کسي که خود را نمي شناسد، چگونه ديگري را بشناسد؟»؛ «نال الفوز الاکبرمن ظفر بمعرفة النفس؛ کسي که به شناخت خود دست يابد به بزرگترين رستگاري و پيروزي رسيده است.» بالاتراز اين پيروزي نداريم.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

تعداد بازدید : 6
آيه تطهير؛ سندي بر حقانيت اهل بيت عليهم السلام
به گزارش پايگاه جام نيوز، آيه تطهير بخشي از آيه ۳۳ سوره احزاب است که در آن به اراده خداوند بر پاکي اهل بيت (ع) از رجس و پليدي تصريح شده است و متکلمان و عالمان ديني شيعي براي اثبات عصمت امامان (ع) به آن استناد ميکنند. که از برترين آياتي است که زمينه معرفت برتر درباره اهل بيت (ع) را فراهم
مي سازد. نشانگر عصمت و پاکي آن بزرگواران است و سندي محکم بر حقانيت آنها براي خلافت بعد از پيامبر (ص) مي باشد ولي بعضي
از اهل سنت اعتقاد دارند که آيه تطهير در شأن همسران پيامبر اکرم (ص) نازل شده است؛ که با بررسي دقيق متن آيه و مراجعه به شأن نزول آن، به درستي کلام شيعه پي مي بريم.
متن آيه شريفه:
«إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيتِ وَ يُطَهِّرَکُمْ تَطْهِيراً» (بي گمان، خدا اراده کرده است تا آلودگي را از شما اهل بيت [پيامبر] بزدايد و شما را پاک و پاکيزه گرداند.) (1)
قبل از نقد بر ادعاي باطل وهابيت در مورد آيه تطهير، لازم است ابتدا به شأن نزول آيه که در کتب اهل سنت ذکر شده است مراجعه کنيم تا سندي محکم بر اثبات ادعاي ما باشد که اين آيه به هيچ وجه بر همسران پيامبر دلالت نمي کند.
شأن نزول؛ در برخي احاديث اهل سنت آمده است اين آيه در خانه ام سلمه همسر پيامبر (ص) نازل شده و هنگام نزول آن علاوه بر پيامبر(ص)، علي (ع)، فاطمه (س)، حسن (ع) و حسين (ع) هم حاضر بودند. در اين هنگام پيامبر (ص) پارچهاي خيبري (کساء) را که بر آن نشسته بود، بر روي خود و علي و فاطمه و حسنين کشيد و دستها را به سوي آسمان بالا برد و گفت: "خدايا!
اهل بيت من اين چهار نفرند. اينان را از هر پليدي پاک گردان".
ام سلمه از پيامبر (ص) پرسيد آيا من نيز در شمار اهل بيت (ع) قرار دارم که پيامبر (ص) پاسخ داد؛ تو از همسران رسول خدايي و تو (بر راه) خير هستي. (2)
طبق شأن نزول اين آيه معلوم مي شود که آيه تطهير فقط شامل پنج تن آل عبا مي شود نه همسران پيامبر اکرم (ص) و اين مطلبي است که اهل سنت در کتاب هايشان نقل کرده اند.
دليل اهل سنت بر اينکه آيه تطهير در شأن همسران پيامبر (ص) نازل شده است: اهل سنت مي گويند که آيه تطهير بعد از آياتي است که در شأن همسران پيامبر (ص) نازل شده است که اين نشانگر نزول اين چند آيه و آيه تطهير در حق همسران پيامبر (ص) مي باشد و اينکه سياق آيات يکي است و با يک لحن آمده است.
متن آيه: «وَ قَرنَ في بُيوتِکُنَّ وَلا تَبَرَّجنَ تَبَرُّجَ الجاهِلِيَّةِ الأولي وَأَقِمنَ الصَّلاةَ وَآتينَ الزَّکاةَ وَأَطِعنَ اللَّهَ وَرَسولَهُ "إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ أَهلَ البَيتِ وَيُطَهِّرَکُم تَطهيرًا»
ترجمه: (و در خانههاي خود بمانيد، و همچون دوران جاهليت نخستين (در ميان مردم) ظاهر نشويد، و نماز را برپا داريد، و زکات را بپردازيد، و خدا و رسولش را اطاعت کنيد؛ خداوند فقط ميخواهد پليدي و گناه را از شما اهل بيت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد.)
قبل از نقد لازم است به اين نکات مهم و کليدي توجه شود:
1. بعضي از مفسران مي گويند «رِجس» در آيه«اِنَّما يُرِيدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَکُمْ تَطْهِير» هرگونه پليدي و گناه را شامل مي شود؛ چرا که گناهان همه رجسند، و لذا اين کلمه در قرآن به «شرک»، «مشروبات الکلي»، «قمار»، «نفاق»، «گوشت هاي حرام و ناپاک» و مانند آن اطلاق شده است. يعني اهل بيت عليهم السلام از تمام گناهان پاک هستند و اين دليلي بر عصمت آنهاست.
در حقيقت، مفهوم آيه همان چيزي است که در «زيارت جامعه» نيز آمده است: «عَصَمَکُمُ اللَّهُ مِنَ الزَّلَلِ وَ آمَنَکُمْ مِنَ الْفِتَنِ، وَ طَهَّرَکُمْ مِنَ الدَّنَسِ، وَ اَذْهَبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ، وَ طَهَّرَکُمْ تَطْهِيراً» (خداوند شما را از لغزشها حفظ کرد، از فتنه انحرافات در امان داشت، از آلودگي ها پاک ساخت و پليدي را از شما دور کرد، و کاملاً تطهير نمود).
2. اراده در آيه مذکور « اِنَّما يُرِيدُ اللّهُ» اراده تکويني است؛ يعني خداوند خواسته است که آنها از اول عمر تا آخر عمر پاک باشند. و اين اراده قابل تخلف نيست. بر خلاف اراده تشريعي که خداوند خواسته است که انسان ها از گناهان پاک باشند و با اختياري که به آنها داده شده بتوانند مسير تکامل خودشان را بپيمايند ولي از اين اراده تخلف شده است به دليل اينکه هر روز شاهد گناهان مردم
مي باشيم، پس آنچه که قابل تخلف نيست اراده تکويني مي باشد که خدا در مورد اهل بيت عليهم السلام اراده کرده است.
نقد کلام اهل سنت:
1. در آيات ياد شده وقتي سخن از زنان پيامبر اکرم (ص) به ميان آمده، ضمير جمع مؤنث به کار رفته مانند:
من يأت منکن - و من يقنت منکن - لستن - ان اتقيتن - تخضعن - و قرن بيوتکن، ولي وقتي به آيه تطهير رسيده ضماير جمع مذکر به کار رفته مانند: ليذهب عنکم - و يطهرکم . پس معلوم مي شود مخاطب در آيه تطهير، غير از مخاطب در آيات قبل و بعد از آيه تطهير است.
2. زنان پيامبر گرامي (ص) متعدد بودند و در خانه هاي مختلف زندگي مي کردند و لذا در آيه 32 جمله (و قرن في بيوتکن) آمده است و اگر چنان که آيه تطهير نيز شامل آن ها مي شد بايد جمله (اهل البيوت) مي آمد و حال آنکه (اهل البيت) آمده است.
3. طبق روايت صحيح مسلم و غير از آن وقتي آيه تطهير نازل شد رسول اکرم (ص) حضرت علي و فاطمه و حسن و حسين (سلام الله عليهم اجمعين) را زير کساء قرار داد و آيه شريفه را قرائت فرمود.
روايت صحيح مسلم:
«قَالَتْ عَائِشَةُ خَرَجَ النَّبِيُّ صلي الله عليه وسلم غَدَاةً وَعَلَيْهِ مِرْطٌ مُرَحَّلٌ مِنْ شَعْر أَسْوَدَ فَجَاءَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيّ فَأَدْخَلَهُ ثُمَّ جَاءَ الْحُسَيْنُ فَدَخَلَ مَعَهُ ثُمَّ جَاءَتْ فَاطِمَةُ فَأَدْخَلَهَا ثُمَّ جَاءَ عَلِيٌّ فَأَدْخَلَهُ ثُمَّ قَالَ (إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَکُمْ تَطْهِيرًا) - عايشه گفت که رسول خدا صبح هنگام بيرون رفتند و بر روي دوش ايشان عبايي طرح دار از موي سياه بود. سپس حسن بن علي آمد، او را در زير عبا گرفت. سپس حسين آمد و او را نيز وارد کرد. سپس علي آمد او را نيز وارد کرد. سپس فرمود: خداوند مي خواهد از شما
اهل بيت پليدي ها را دور کند و شما را پاک نمايد.» (3)
4. سوالي که بايد مطرح شود اين است که آيا در کتب اهل سنت روايتي وجود دارد با اين مضمون که زنان پيامبر (ص) مثلا حفصه يا عايشه ادعا کرده باشند که اين آيه (تطهير) در حق ما نازل شده است يا خير؟ زنان پيامبر هيچ يک ادعا نکرده اند که آيه تطهير شامل ما نيز مي شود بلکه خلاف آن را نقل کرده اند مانند ام سلمه که مي گويد پس از نزول آيه تطهير و تکريم حضرت رسول گرامي و علي و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام، من جلو رفته و از حضرت پرسيدم آيا من هم عضو اهل بيت هستم؟ حضرت پاسخ داد تو آدم خوبي هستي و عضو اهل بيت نيستي بلکه از همسران پيامبر هستي. (4)
پي نوشت ها:
1. سوره احزاب، آيه 33
2. سنن الترمذي، ۱۴۰۳ق، ج۵، ، ص۶۹۹؛ صدوق، معاني الاخبار، ۱۴۰۳ق، ج۲، ص۴۰۳
3. صحيح مسلم، 7 /130 ح 6414
4. سنن ترمذي، ج 5 ص 361
مي سازد. نشانگر عصمت و پاکي آن بزرگواران است و سندي محکم بر حقانيت آنها براي خلافت بعد از پيامبر (ص) مي باشد ولي بعضي
از اهل سنت اعتقاد دارند که آيه تطهير در شأن همسران پيامبر اکرم (ص) نازل شده است؛ که با بررسي دقيق متن آيه و مراجعه به شأن نزول آن، به درستي کلام شيعه پي مي بريم.
متن آيه شريفه:
«إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيتِ وَ يُطَهِّرَکُمْ تَطْهِيراً» (بي گمان، خدا اراده کرده است تا آلودگي را از شما اهل بيت [پيامبر] بزدايد و شما را پاک و پاکيزه گرداند.) (1)
قبل از نقد بر ادعاي باطل وهابيت در مورد آيه تطهير، لازم است ابتدا به شأن نزول آيه که در کتب اهل سنت ذکر شده است مراجعه کنيم تا سندي محکم بر اثبات ادعاي ما باشد که اين آيه به هيچ وجه بر همسران پيامبر دلالت نمي کند.
شأن نزول؛ در برخي احاديث اهل سنت آمده است اين آيه در خانه ام سلمه همسر پيامبر (ص) نازل شده و هنگام نزول آن علاوه بر پيامبر(ص)، علي (ع)، فاطمه (س)، حسن (ع) و حسين (ع) هم حاضر بودند. در اين هنگام پيامبر (ص) پارچهاي خيبري (کساء) را که بر آن نشسته بود، بر روي خود و علي و فاطمه و حسنين کشيد و دستها را به سوي آسمان بالا برد و گفت: "خدايا!
اهل بيت من اين چهار نفرند. اينان را از هر پليدي پاک گردان".
ام سلمه از پيامبر (ص) پرسيد آيا من نيز در شمار اهل بيت (ع) قرار دارم که پيامبر (ص) پاسخ داد؛ تو از همسران رسول خدايي و تو (بر راه) خير هستي. (2)
طبق شأن نزول اين آيه معلوم مي شود که آيه تطهير فقط شامل پنج تن آل عبا مي شود نه همسران پيامبر اکرم (ص) و اين مطلبي است که اهل سنت در کتاب هايشان نقل کرده اند.
دليل اهل سنت بر اينکه آيه تطهير در شأن همسران پيامبر (ص) نازل شده است: اهل سنت مي گويند که آيه تطهير بعد از آياتي است که در شأن همسران پيامبر (ص) نازل شده است که اين نشانگر نزول اين چند آيه و آيه تطهير در حق همسران پيامبر (ص) مي باشد و اينکه سياق آيات يکي است و با يک لحن آمده است.
متن آيه: «وَ قَرنَ في بُيوتِکُنَّ وَلا تَبَرَّجنَ تَبَرُّجَ الجاهِلِيَّةِ الأولي وَأَقِمنَ الصَّلاةَ وَآتينَ الزَّکاةَ وَأَطِعنَ اللَّهَ وَرَسولَهُ "إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ أَهلَ البَيتِ وَيُطَهِّرَکُم تَطهيرًا»
ترجمه: (و در خانههاي خود بمانيد، و همچون دوران جاهليت نخستين (در ميان مردم) ظاهر نشويد، و نماز را برپا داريد، و زکات را بپردازيد، و خدا و رسولش را اطاعت کنيد؛ خداوند فقط ميخواهد پليدي و گناه را از شما اهل بيت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد.)
قبل از نقد لازم است به اين نکات مهم و کليدي توجه شود:
1. بعضي از مفسران مي گويند «رِجس» در آيه«اِنَّما يُرِيدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَکُمْ تَطْهِير» هرگونه پليدي و گناه را شامل مي شود؛ چرا که گناهان همه رجسند، و لذا اين کلمه در قرآن به «شرک»، «مشروبات الکلي»، «قمار»، «نفاق»، «گوشت هاي حرام و ناپاک» و مانند آن اطلاق شده است. يعني اهل بيت عليهم السلام از تمام گناهان پاک هستند و اين دليلي بر عصمت آنهاست.
در حقيقت، مفهوم آيه همان چيزي است که در «زيارت جامعه» نيز آمده است: «عَصَمَکُمُ اللَّهُ مِنَ الزَّلَلِ وَ آمَنَکُمْ مِنَ الْفِتَنِ، وَ طَهَّرَکُمْ مِنَ الدَّنَسِ، وَ اَذْهَبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ، وَ طَهَّرَکُمْ تَطْهِيراً» (خداوند شما را از لغزشها حفظ کرد، از فتنه انحرافات در امان داشت، از آلودگي ها پاک ساخت و پليدي را از شما دور کرد، و کاملاً تطهير نمود).
2. اراده در آيه مذکور « اِنَّما يُرِيدُ اللّهُ» اراده تکويني است؛ يعني خداوند خواسته است که آنها از اول عمر تا آخر عمر پاک باشند. و اين اراده قابل تخلف نيست. بر خلاف اراده تشريعي که خداوند خواسته است که انسان ها از گناهان پاک باشند و با اختياري که به آنها داده شده بتوانند مسير تکامل خودشان را بپيمايند ولي از اين اراده تخلف شده است به دليل اينکه هر روز شاهد گناهان مردم
مي باشيم، پس آنچه که قابل تخلف نيست اراده تکويني مي باشد که خدا در مورد اهل بيت عليهم السلام اراده کرده است.
نقد کلام اهل سنت:
1. در آيات ياد شده وقتي سخن از زنان پيامبر اکرم (ص) به ميان آمده، ضمير جمع مؤنث به کار رفته مانند:
من يأت منکن - و من يقنت منکن - لستن - ان اتقيتن - تخضعن - و قرن بيوتکن، ولي وقتي به آيه تطهير رسيده ضماير جمع مذکر به کار رفته مانند: ليذهب عنکم - و يطهرکم . پس معلوم مي شود مخاطب در آيه تطهير، غير از مخاطب در آيات قبل و بعد از آيه تطهير است.
2. زنان پيامبر گرامي (ص) متعدد بودند و در خانه هاي مختلف زندگي مي کردند و لذا در آيه 32 جمله (و قرن في بيوتکن) آمده است و اگر چنان که آيه تطهير نيز شامل آن ها مي شد بايد جمله (اهل البيوت) مي آمد و حال آنکه (اهل البيت) آمده است.
3. طبق روايت صحيح مسلم و غير از آن وقتي آيه تطهير نازل شد رسول اکرم (ص) حضرت علي و فاطمه و حسن و حسين (سلام الله عليهم اجمعين) را زير کساء قرار داد و آيه شريفه را قرائت فرمود.
روايت صحيح مسلم:
«قَالَتْ عَائِشَةُ خَرَجَ النَّبِيُّ صلي الله عليه وسلم غَدَاةً وَعَلَيْهِ مِرْطٌ مُرَحَّلٌ مِنْ شَعْر أَسْوَدَ فَجَاءَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيّ فَأَدْخَلَهُ ثُمَّ جَاءَ الْحُسَيْنُ فَدَخَلَ مَعَهُ ثُمَّ جَاءَتْ فَاطِمَةُ فَأَدْخَلَهَا ثُمَّ جَاءَ عَلِيٌّ فَأَدْخَلَهُ ثُمَّ قَالَ (إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَکُمْ تَطْهِيرًا) - عايشه گفت که رسول خدا صبح هنگام بيرون رفتند و بر روي دوش ايشان عبايي طرح دار از موي سياه بود. سپس حسن بن علي آمد، او را در زير عبا گرفت. سپس حسين آمد و او را نيز وارد کرد. سپس علي آمد او را نيز وارد کرد. سپس فرمود: خداوند مي خواهد از شما
اهل بيت پليدي ها را دور کند و شما را پاک نمايد.» (3)
4. سوالي که بايد مطرح شود اين است که آيا در کتب اهل سنت روايتي وجود دارد با اين مضمون که زنان پيامبر (ص) مثلا حفصه يا عايشه ادعا کرده باشند که اين آيه (تطهير) در حق ما نازل شده است يا خير؟ زنان پيامبر هيچ يک ادعا نکرده اند که آيه تطهير شامل ما نيز مي شود بلکه خلاف آن را نقل کرده اند مانند ام سلمه که مي گويد پس از نزول آيه تطهير و تکريم حضرت رسول گرامي و علي و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام، من جلو رفته و از حضرت پرسيدم آيا من هم عضو اهل بيت هستم؟ حضرت پاسخ داد تو آدم خوبي هستي و عضو اهل بيت نيستي بلکه از همسران پيامبر هستي. (4)
پي نوشت ها:
1. سوره احزاب، آيه 33
2. سنن الترمذي، ۱۴۰۳ق، ج۵، ، ص۶۹۹؛ صدوق، معاني الاخبار، ۱۴۰۳ق، ج۲، ص۴۰۳
3. صحيح مسلم، 7 /130 ح 6414
4. سنن ترمذي، ج 5 ص 361

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

-
کتاب وجوه سياسي در اسماء حسني منتشر شد
-
سند ۲۰۳۰ پر از فاجعه هاي اخلاقي است
-
قرآن نازل شده است تا ما صاعد شويم
-
آيه تطهير؛ سندي بر حقانيت اهل بيت عليهم السلام